سلام خدایه بخشنده و مهربون من

خوب دیگه سال 98 هم از راه رسید و از همون اولش سختی ها و صبر و مشکلاتش و با خودش آورد ...

خدایه خوبم من بنده صبوری نیستم نمیخوام از همین اول سالیه انرژی منفی به خودم بدم ولی اینجور که دارم وجودم و نگاه میکنم من صبر ندارم ... طاقت مشکلات و ناراحتی های اطرافیانم و ندارم ..

این بهار برای عروس و دختر بهار بارونی بود ... ناشکر نیستم تو رو شاکرم که همه سالم هستیم ...

ولی دوست هم نداشتم اول سالی اینطوری باشه ...

خودت خوب میدونی حرف دلم و ..

پس کمکمون کن ... نزار اون طوری که میخوان بشه ... نزار ما خورد بشیم و ناراحت باشیم .. روزای بد برای ما نیار به بزرگی خودت من یکی طاقت ندارم ...

این روزهام پره از ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده         در شب ظلمانی ام ماه نشانم بده ..

میدونم که همیشه راهی نشون دادی و کمک کردی ...

پس التماست میکنم ... که درستش کن ...

چه لذتی داره که تو این حال و هوام چشمام ستاره بارونه و همش و در هر لحظه بیادتم ...

کاش میتونستم در همه حال اینطوری باشم .. آروم .. تو دلم تند و تند با خودت حرف بزنم .. فقط و فقط خودت باشی .. تویی رئوف و مهربون که به حرفام گوش میدی و میدونم که لذت میبری از اینکه منم بیادتم ...

مهربونم ... عزیزترینم ... خواهش میکنم درستش کن ما طاقت نداریم ...

بمونه به یادگار تموم این حرفام تا اگه روزای خوب اومد سراغم بیام و اینجا رو بخونم که چه جور التماست میکردم و بی معرفت نباشم ... بی وفا نباشم که تو بهم محبت کردی و لطف کردی و من به روی خودم نیاورده باشم ...

خدایا بازم برای همه چی شکر .. داده و نداده ات شکر .. هدایتمون کن ...

الهی امین