خدایم بهم صبر و امید بیشتری عطا کن ...
خدایه مهربونم
یه سری تغییرات گاهی لازمه ...
وقتی که می بینی با وجود این همه سال تازه یکی پیدا میشه که شاید یه کم .. خیلی کم .. کمکت کنه ...
اونم میشه یه روزنه امید ...
امیدی که من بهش ایمان دارم ..
صبر من تو این چندین و چند سال .. شاید از نظر خودم داره به ثمر میرسه ...
ولی نه ... باز هم نمیدونم .. چی میخواد بشه و این مرحله از زندگیم تا کجا میخواد ادامه پیدا کنه ...
فعلا که باز هم باید صبر کرد .. انگار که خدا من و آفریده برای صبر کردن ...
صبر و صبر و صبر ...
وقتی که می بینی خیلیهایی که بعد از تو اومدن و خیلی زود به مایه پیشرفت میرسن و تمومی امکانات خیلی سریع براشون مهیا میشه .. شاید حسودیت بشه .. شاید پنجره حسادتت رو به زندگی ات باز بشه ...
ولی باز هم نمیخوام نگاش کنم و به روی خودم بیارم که تو وجودم یه دونه حسودی داره ریشه میکنه .. میخوام از بینش ببرم ..
میخوام بیخیال ترین آدم دنیا باشم ...
باز هم بسپارم به خودت و صبر و صبر و صبر ... تا ببینم چی برام رقم زدی ..
تا حالاش که بد نبوده و ناشکری نمیکنم ..
باز هم شکر ت و به جا میارم ... با وجود اینکه میدونی جایی که هستی و داری کار میکنی شاید تو دلشون آدم های اطراف نمیخوانت ... ولی من به همین آرامشی که الان دارم راضیم .. شکر خدایم ...
دست منم بگیر تا بتونم پیشرفت کنم ... دیگه فک کنم دوازده سال کم نباشه برای صبوری ..
چون تو دارم ... همه دارم ... دگرم هیچ نباشد ...