خدایم ... سال به پایان رسید ...
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر الیلل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الا احسن الحال
سلام خدایه مهربونم
بعد از مدت ها باز بنده بی معرفت اومد ... دیدی چه زود یکسال گذشت ... به یک چشم روی هم زدن ...
پارسال این موقع ها داشتم کارهای عروسیم و میکردم که فروردین عروس بهار باشم ..
روزای خوب همیشه زود میاد و میره ...
چه زود داره میشه یکسال که من تو خونه خودم هستم ..
روزهایی که با غم و شادی ... گذروندم ... غمش هم شیرین بود ...
همه اش رو دوست داشتم چون تو در کنارم بودی و هستی ..
اتفاقای ریز و درشتی افتاد .. اما اینقدر بهم قدرت دادی که بتونم باهاشون کنار بیام ...
یه نی نی کوچولو به جمع خانواده ما اضافه شد و من دوباره خاله شدم ...
گذشت و گذشت تا به امروز رسید که من باید باز هم از تو خدای خوبم .. خالقم حلالیت بخواهم ...
استغفرالله بگویم برای تموم فکرهای بدی که به سراغم اومد .. برای تموم کارهایی که تو راضی نبودی و من انجام دادم ...
برای تموم کارها و رفتار بدم ...
این وسط شاید یه قسمت های خوبی هم داشت ... مثل تموم شدن درس هام ... دیگه فقط مونده دفاع پایان نامه ام ...
شاید سال دیگه اگه تو بخوای به مرحله دکترا راه پیدا کنم ..
شایدها برای سال بعد زیاده ... من حتی از فردای خودم خبر ندارم ...
امیدوارم که سال بعد رو نه تنها برای من بلکه برای تموم دوستام و خانواده ام خوب رقم زده باشی ...
فرشته های آسمونیت سرنوشت ما رو خوب نوشته باشن ...
اتفاقای خوبی که تو محل کارم افتاد هیچ وقت یادم نمیره ... ولی ازت میخوام که باز هم دستم و بگیری ...
من فقط و فقط به امید تو زنده ام ...
حالا دیگه عروس بهار داره وارد دومین سال زندگی مشترکش میشه ... یکسال و پشت سر گذاشت ...
امیدوارم که سالهای آتی هم خوب باشه ...
من هنوز هم با امید زنده ام ...
دوستای عزیزم لحظه سال تحویل من و خانواده ام رو از دعای خیرتون بی نصیب نکنید .. امیدوارم سالی سرشار از عشق و سلامتی و موفقیت برای یکایک تون باشه ...
سال نو همه پیشاپیش مبارک باشه ..
حلالم کنید ...
چون تو دارم ... همه دارم ... دگرم هیچ نباشد ...